من انشایم را با نام خدا اغاز میکنم.
ما صبح های تابستانمان را تا لنگ ظهر در خواب های رنگ رنگی و کابوس های امتحان زبان فارسی و هم چنین مطالعات سپری میکنیم سپس بیدار شده آبی به چشمان نیمه بازمان زده و سر صبحونه مینشینیم و چند لقمه ای خورده و راهی دنیای مجازی میشویم و پس اندی وب گردی به کانون داغ خانواده باز گشته و نهارمان را تناول میکنیم.
پس از نهار تصمیم میگیریم از این علافی بیاییم بیرون و اندی هم درس میخوانیم و تفریحات سالم میکنیم و سپس مینشینیم تا خود عصر فیلم های چرت و کتاب های از اون چرت تر رو میبینیم و بعد از اینکه حوصله یمان حسابی سرریز شد دوباره به دنیای مجازیمان باز میگردیم و از پشت این ویترین های چشممان(عینکم)به دنیای مجازی خیره میشویم.
عصر طی یک عادت همیشگی ساعت 7 همراه با خانم والده راهی پیاده روی میشویم و یک صفایی به روح و روان خویش داده و سپس به بیت خویش بازگشته و پس از تناول شام،تا نصف شب نشسته و ادامه ی فیلم های چرتمان را میبینیم و از اونجایی که عادت کردیم روی کتاب هایمان خوابمان ببرد و همین طور شبانگاهان همین جور یک هویی سلول های خاکستری مغزمان آلرت میشود مینشیم و کمی درس خوانده و زان پس به خواب خرگوشیمان فرو میرویم....
اصلا برنامه رو حال میکنید؟؟؟میبینید چقدر هزار ماشاله پر باره؟؟
بی ربط نوشت:اهنگ وب از قیصره...با اینکه یکم قدیمی شده ولی من خیلی دوسش دارم...واااای که چه خاطره های خوبی با این اهنگ دارم..
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:سلام عزیزم.شکر...خوبم.خوشم میگذره...
این پست دقیقا شرح حال منه البته مال قبل که تقریبااوایل تابستون بوده.ولی الان دیگه اینقدر کارریخته سرم که دیگه دارم له میشم...اما چیکارش میشه کرد تحمل کردتازه کارهای نکرده وعقب افتاده به یه طرف این دل من هم که هنوز بعد ازیک ماه خوب نشده ویه هو درد میگیره به یه طرف
پاسخ:سلام عزیزم.اینگه نظر لطفتونه...همه همین طورن..ادم سرش کلی کار ریخته باشه بهتر از بیکاریه...اخ منم معدم درد میگیره..
موضوعات مرتبط: زندگی من ، طنز نوشت ، ،
برچسبها: